حوالی آفتاب | ||
ای درسفر مانده،غبارت را بگردم آن نرگسی نرگس نشانت را بگردم مولای گویا و سلیسم را بگردم آقای بی حرف و حدیثم رابگردم تا کی نشان بی نشانت را بگردم؟ تا کی غروب جمکرانت را بگردم؟ هر هفته این دلها ز غم آکنده تر ها هر جمعه این شرمنده ها شرمنده تر ها فرق است بین زنده ها زنده تر ها فرق است بین بنده ها و بنده تر ها ما تشنه ی عین البقای یک نگاه ما نوکران نوکران بارگاهیم مولای گویا و سلیسم را بگردم آقای بی حرف و حدیثم رابگردم
[ جمعه 92/11/25 ] [ 8:43 عصر ] [ حوالی آفتاب ]
چرا پس من اینقدر دلم روشنه... چرا حالم اینقدر به یادت خوشه... چرا فال حافظ یه جوری میاد... که انگار قراره یه چیزی بشه... نپرسیدی اما.... خرابم عزیز... خرابم عزیزم ، همین کافیه... ردیفم کن ای عطر بارون عصر... ردیفم کن ای بهترین قافیه... [ جمعه 92/11/25 ] [ 7:40 عصر ] [ حوالی آفتاب ]
........
|
||
[ طـراحی : شـریعـتی ] |