حوالی آفتاب | ||
جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود فاضل نظری... هردو شعر... خوشمان آمد.... بی دلیل ، با دلیل ، تفاوتی ندارد.... همراه بسیار است، اما همدمی نیست [ دوشنبه 94/4/22 ] [ 3:6 صبح ] [ حوالی آفتاب ]
به نام خدایی که دغدغه از دست دادنش را ندارم... این که این آیه رو اولین بار کجا دیدم یادم نیست.... این که اولین بار کی به دلم نشست یادم نیست.... این که اولین بار چه موقع بهم آرامش داد یادم نیست.... اما هروقت بهش فکر میکنم ، به خودم می بالم... احساس غرور میکنم... حس میکنم خوشبخت ترینم.... چرا که داشتن خدایی چنان مهربان کم چیزی نیست.... راست گفته ، خودش که باشد کافیست.... حضوری متفاوت با تمام حضورهای زمینی.... همیشگی ، بدون منت ، انرژی بخش ، دوست داشتنی.... حضوری چو حضور خالق در برابر مخلوقش..... مگر نه اینکه خالق بر روی مخلوقش حساس است؟ مگر نه اینکه مواظب است گزندی به او نرسد؟ مگر نه اینکه هوایش را دارد؟ مگر نه اینکه عاشق است؟ ای آرامش مطلق جاودان دوستت دارم......
آخر نوشت : خدایا مرا به خاطر نافهمی ها ، کج فهمی ها و کوته فهمی هایم ببخشای و بر من خرده مگیر .... . بعد نوشت : همین الان یه متن از حاج آقا دولابی خوندم که اصلا مختص همین پست است : حاج اسماعیل دولابی معتقد است آیه «الیس الله بکاف عبده» انسان را راحت میکند و به او آرامش میبخشد... پاورقی : ترجیحا کل متن پیوست می شود: حاج اسماعیل دولابی یکی از عرفای بنام است که در زمان حیاتش در محافل پیرامون خود نماینده درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود. آنچه در زیر آمده است گفتههای ایشان درباره توکل به خداست:
[ پنج شنبه 94/4/11 ] [ 11:42 عصر ] [ حوالی آفتاب ]
........
|
||
[ طـراحی : شـریعـتی ] |