سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحت الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍمِنْ اوْلیائِک

حوالی آفتاب
 
صـحـن دوستـان
سقاخونه

جان پس از عمری دویدن لحظه ای آسوده بود
عقل سرپیچیده بود از آنچه دل فرموده بود

عقل با دل روبرو شد صبح دلتنگی بخیر
عقل برمی گشت راهی را که دل پیموده بود

عقل کامل بود، فاخر بود، حرف تازه داشت
دل پریشان بود، دل خون بود، دل فرسوده بود

عقل منطق داشت حرفش را به کرسی می نشاند
دل سراسر دست و پا می زد ولی بیهوده بود

حرف منت نیست اما صد برابر پس گرفت
گردش دنیا اگر چیزی به ما افزوده بود

من کیم؟! باغی که چون با عطر عشق آمیختم
هر اناری را که پروردم به خون آلوده بود

ای دل ناباور من دیر فهمیدی که عشق
از همان روز ازل هم جرم نابخشوده بود


فاضل نظری...

هردو شعر...

خوشمان آمد....

بی دلیل ، با دلیل ، تفاوتی ندارد....

همراه بسیار است، اما همدمی نیست

مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

دلبسته اندوه دامنگیر خود باش

از عالم غم دلرباتر عالمی نیست

کار بزرگ خویش را کوچک مپندار

از دوست دشمن ساختن کار کمی نیست

چشمی حقیقت بین کنار کعبه می گفت

«انسان» فراوان است، اما «آدمی» نیست

در فکر فتح قله قافم که آنجاست

جانی که تا امروز برآن پرچمی نیست


[ دوشنبه 94/4/22 ] [ 3:6 صبح ] [ حوالی آفتاب ]

به نام خدایی که دغدغه از دست دادنش را ندارم...

این که این آیه رو اولین بار کجا دیدم یادم نیست....

این که اولین بار کی به دلم نشست یادم نیست....

این که اولین بار چه موقع بهم آرامش داد یادم نیست....

اما هروقت بهش فکر میکنم ، به خودم می بالم... احساس غرور میکنم... حس میکنم خوشبخت ترینم.... چرا که داشتن خدایی چنان مهربان کم چیزی نیست....

راست گفته  ، خودش که باشد کافیست....

حضوری متفاوت با تمام حضورهای زمینی.... همیشگی ، بدون منت ، انرژی بخش ، دوست داشتنی....

حضوری چو حضور خالق در برابر مخلوقش.....

مگر نه اینکه خالق بر روی مخلوقش حساس است؟ مگر نه اینکه مواظب است گزندی به او نرسد؟ مگر نه اینکه هوایش را دارد؟ مگر نه اینکه عاشق است؟

ای آرامش مطلق جاودان دوستت دارم......


آخر نوشت : خدایا مرا به خاطر نافهمی ها ، کج فهمی ها و کوته فهمی هایم ببخشای و بر من خرده مگیر ....

.

بعد نوشت : همین الان یه متن از حاج آقا دولابی خوندم که اصلا مختص همین پست است : حاج اسماعیل دولابی معتقد است آیه «الیس الله بکاف عبده» انسان را راحت می‌کند و به او آرامش می‌بخشد...

پاورقی : ترجیحا کل متن پیوست می شود:

حاج اسماعیل دولابی یکی از عرفای بنام است که در زمان حیاتش در محافل پیرامون خود نماینده درک متفاوت و فراگیری از دین با تکیه بر مفاهیم محبت و زیبایی بود. آنچه در زیر آمده است گفته‌های ایشان درباره توکل به خداست:

اگر یک شخص غنی که به او اطمینان و اعتماد داری به تو بگوید نگران نباش و غصه بدهی‌هایت را نخور، خیالت راحت باشد، من هستم، ببین این حرف او چقدر به تو آرامش می‌بخشد و راحت می‌شوی.

خدای مهربان که غنی و تواناست به تو گفته است «الیس الله بکاف عبده»: آیا خداوند برای کفایت امور بنده‌اش بس نیست؟

یعنی ای بنده من، برای همه کسری و کمبودهای دنیوی و اخرویت من هستم. این سخن خدا چقدر انسان را راحت می‌کند و به او آرامش ‌می‌بخشد. لذاست که فرمود: «الا بذکر الله تطمئن القلوب»: دل‌ها با یاد خدا آرامش می‌یابند.

 


[ پنج شنبه 94/4/11 ] [ 11:42 عصر ] [ حوالی آفتاب ]
........

.: Weblog Themes By S.shAriAty :.

اذن دخـول

تو از حــوالــی آفتـــاب و مشرق دل.... به لحظه های زمینی نهاده ای منزل... درون حادثه ها حاضر است تاریکی... تو از حـــوالــی آفتـــاب می شوی نازل...
رواق دارالحجه
پـنجـره فـولـاد
کفشـداری


زائران امروز: 28
زائران دیروز : 5
کل زائران: 111569

SiaVash