حوالی آفتاب | ||
ای حضرت حر میخواستم برایتان بنویسم که...آزادگیتان را ستایش میکنم، شما بس آزاد بودید و آزاده...به گمانم در آن لحظه ی زیبا، در آن هنگامه ی باشکوه ، آنگاه که سر به زیر درمقابل حسین(ع)دردلت جشن قبولی توبه و از چشمانت باران شوق روان بود در این اندیشه بودی کهای کاش پیش از اینها....ای حضرت حر برایمان دعا کن....برای آزاد شدن و آزاد ماندنمان.... پ ن : همیشه شب هفت محرم برام نماد یه شروع بوده....یه آغاز دوباره...خواستم تولد این صفحه هم تو این شب باشه... به این امید که ختمی به خیر داشته باشد...التماس دعای خیر.... [ چهارشنبه 91/9/1 ] [ 2:48 عصر ] [ حوالی آفتاب ]
|
||
[ طـراحی : شـریعـتی ] |