سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اللهّمَ صَلّ عَلی عَلی بنْ موسَی الرّضا المرتَضی الامامِ التّقی النّقی و حُجّتکَ عَلی مَنْ فَوقَ الارْضَ و مَن تَحت الثری الصّدّیق الشَّهید صَلَوةَ کثیرَةً تامَةً زاکیَةً مُتَواصِلةً مُتَواتِرَةً مُتَرادِفَه کافْضَلِ ما صَلّیَتَ عَلی اَحَدٍمِنْ اوْلیائِک

حوالی آفتاب
 
صـحـن دوستـان
سقاخونه

عارفی کنار جاده نشسته بود و با چشمان بسته در حال تفکر بود. ناگهان تمرکزش با صدای گوش خراش یک جنگجو به هم خورد :

« پیرمرد ، بهشت و جهنم را به من نشان بده ! »

عارف به او نگاهی کرد و لبخندی زد .

جنگجو از این که می‌دید عارف بی‌توجه به شمشیرش فقط به او لبخند می‌زند، برآشفته شد، شمشیرش را بالا برد تا گردن عارف را بزند!
عارف به آرامی گفت :

« خشم تو نشانه ای از جهنم است . »

مرد با این حرف آرام شد، نگاهی به چهره پیر عارف انداخت و به او لبخند زد .

آنگاه آن عارف گفت :

« این هم نشانه بهشت ! »

 

حوالی خواست: لحظه هایتان بهشتی!!!


[ چهارشنبه 92/5/2 ] [ 11:0 عصر ] [ حوالی آفتاب ]
.: Weblog Themes By S.shAriAty :.

اذن دخـول

تو از حــوالــی آفتـــاب و مشرق دل.... به لحظه های زمینی نهاده ای منزل... درون حادثه ها حاضر است تاریکی... تو از حـــوالــی آفتـــاب می شوی نازل...
رواق دارالحجه
پـنجـره فـولـاد
کفشـداری


زائران امروز: 19
زائران دیروز : 5
کل زائران: 111697

SiaVash