دلمان تنگ می شود گاهی
برای بودن های خیالی آدم های عروسکی...
دلمان تنگ می شود گاهی
برای خوابیدن های آرام زمان های کودکی...
دلمان تنگ می شود گاهی
برای بوسیدن گونه های عروسک بی جان...
دلمان حتی تنگ روزهای رفته هم می شود...
حتی تنگ نرسیدن های زود هنگام هم...
حتی برای گرفتن هدیه هایی که مادر برایم می خرید چون خوب بوده ام!
حتی برای ساعت هایی که می خندیدیم یا دعواهای الکی...!
دلم بی اختیار تنگ می شود...!!
دلمان بی منت تنگ می شود
برای خوبی هایی که کردیم و بدی هایی که دیدیم مدام...!
دلمان تنگ می شود برای باران آمدن از چشمانمان...
دلمان که تنگ می شود، خیلی چیزها عوض می شود!
دلمان که تنگ می شود، خیلی قانون ها تبصره می گیرند!
دلمان که تنگ می شود، خیلی پل ها می شکنند!
دلمان که تنگ می شود، خیلی راه ها نرفته می روند!
این دلتنگی ها را مدیون دلی باش که تنگ می شود گاهی
حتی برای خود از خود بی خبرت...!
دلتنگ شو گاهی
حتی برای خنده هایت...!
حوالی نوشت:
1:صرفا جهت امانتداری این متن رو از برنامه " رادیو هفت " شنیدم. و نمیدونم اثر کیه!!!
2:تو سریال روزی روزگاری...
مراد بیگ (زنده یاد شکیبایی) خطاب به خاله لیلا (ژاله علو): من ادعایی ندارم!
خاله لیلا: ادعایی ندارم خودش کم ادعایی نیست...!
3:همینجوری!
4:و دیگر هیچ.....