حوالی آفتاب | ||
حرف ها داشتم... برای امشب ... برای شما ... برای میلادتان... بغض ها داشتم... برای شما ... برای حرمتان... منتظر بودم چنین شبی را... اما حالا دلم فقط سکوت می خواهد.... و یک فنجای چای... با طعم نبات تازه رسیده از حریم شما... راستش دلم برای حرمتان.........! تعارف ک نداریم.... پر میزند .....!
زمستــان نیـست... عید همگی مباااااااارک... ما را ب رسم رفاقت دعا کنین... [ یکشنبه 93/6/16 ] [ 1:51 صبح ] [ حوالی آفتاب ]
|
||
[ طـراحی : شـریعـتی ] |