حوالی آفتاب | ||
چندمااااااااه ِ که نیومدی ... نتونستی یا نخواستی یا نشده فرقی نمیکنه ... تو نبودی ! امشب اما به یاد حال و هوای شب های ماه رمضون فقط به نیت دلت سیستم رو روشن کردی... مراسم ارگ رو گرفتی ، همزمان یه سر به "حوالی آفتاب" زدی و یه نگاه به "لحظاتی آفتابی در همین حوالی" کردی... و تازه فهمیدی که چقدر دلتنگی.... که چقدر بغض داری... سخنرانی تمومه... یه آنتراک داره تا مناجات شروع شه.... میری سراغ فایل مناجاتایی که داری... چشماتو میبندی و رندوم یکی رو پلی میکنی و دلت میخواد هق بزنی وقتی میشنوی : إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِی غَالِبٌ وَ طَاعَتِی قَلِیلٌ وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرٌ وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ فَکَیْفَ حِیلَتِی یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ وَ یَا عَلامَ الْغُیُوبِ وَ یَا کَاشِفَ الْکُرُوبِ اغْفِرْ ذُنُوبِی کُلَّهَا بِحُرْمَهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ . همین! چـون آهـوی ِ سـر گشـتـه [ سه شنبه 96/3/9 ] [ 1:45 صبح ] [ حوالی آفتاب ]
|
||
[ طـراحی : شـریعـتی ] |